آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

بخشنامه مشکل ساز

هرسال همین وقت که می شود بخشنامه ی مسخره ای صادر می گردد که انگاری نه تنها با خودش مشکل دارد بلکه برای دیگران هم مشکل سازخواهد بود.مخصوصا برای کادر اجرایی آموزش و پرورش که همین طوری هم گیج هستند.

امسال هم آن بخشنامه آمدبا این مضمون که برگزاری هرگونه آزمون کتبی وجاهت قانونی ندارد چون که مدارس به صورت توصیفی اداره می شوند ودقیقا بعد کلی نهی کردن ازبرگزاری هرگونه امتحان خود بخشنامه و درهمان صفحه برنامه ی امتحانی ششم را ارائه می دهد که باید ازفلان تاریخ تا فلان تاریخ رعایت گردد.

صحبت سراینست که بالاخره پایه ششم بعدچندین سال توصیفی است یا کم؟.این مورد به نوعی حل است چرا که عملا معلمان گرامی از شیوه ی کمی درتدریس و بخصوص امتحانات بهره می جویند ولی حاصل کار را به صورت کیفی ارائه می دهند دقیقا کاری به مثابه ی ملانصرالدین البته با اذیت فراوان.

اما درخصوص سایر پایه ها نیز مدیران کار کشته به استناد به همین بخشنامه عدم برگزاری امتحانات ازمعلمین سایر کلاسها می خواهندکه به صورت پنهانی و یواشکی برنامه ی امتحانی را دراختیار دانش آموزان قراردهند و نسبت به برگزاری امتحانات اقدام نمایند.

یعنی با اینکه در نظام توصیفی جایگاهی برای برگزاری امتحانات به شیوه ی سابق تعریف نشده اما همگی همان روال قدیم را در پیش می گیرند.

اما خنده دارترین بخش موضوع اینست که با توجه به اینکه خود معلمین حالا به هر دلیل اقدام به ارائه برنامه ی امتحانی می نمایند ازهمان دقایق ورود به فصل امتحانات یعنی خرداد ماه دائم از مدیر کسب تکلیف می نمایند که که ازکی تعطیل می شویم و به بچه ها باید بگوییم که از کی نیایند.یعنی خود برنامه می ریزند وخود غرمی زنند که کی تمام می شود!

شاید بهترین مفربرای معلمین بلاتکلیف این باشد که با توجه به اصل بخشنامه که متذکر می شود امتحان نگیرید به هیچ عنوان امتحانی نگیرندواستناد خود را به بخشنامه نمایند تا بتوانند مدیر یا هرمسئول گیج دیگر را مجاب نمایند که نباید قانون شکنی نمود و در ادامه با پرکردن ژوریهای مسخره و تصنعی خود را آماده ی سه ماه تعطیلی نمایند.

راهکار دیگرهم برای فراراز گزند مدیران یا سایر نابخردان گماشته شده در مصدر کار اینست که اصلابه بچه ها اعلام ننمایند که دیگر به مدرسه نیایند چرا که امکان پاچه گیری از سوی مدیران بسیار زیاد است بلکه کافیست به بچه ها گفته شود که ما دیگر با شما کاری نداریم و هر دفعه که مدرسه تشریف می آورید بابت خالی نبودن عریضه فقط باید مشق بنویسید و این اصل را هم می توان به اولیاشان نیز تسریع یخشد که عملا دوره ی تحصیلی تمام شده و فقط باید منتظر دریافت کارنامه بود.بدیهی است بعد انجام چنین کاری عملا از تعداد دانش آموزان کاسته می شود و به گونه ای کار مدیران بلاتکلیف که معمولا برای تعطیلی مدارسشان چشم به سایر مدارس دوخته اند آسان تر می شود.توجیه شان هم می تواند این باشد که همکاران هستند ولی چون دانش آموزی در کار نیست عملا سه ماه تعطیلی آغاز شده است.

بزرگترین چالش این دوره نیز همین است که چون مدیران از مدیریت خلاق و صلابت لازم برخوردار نیستند مثل سایر کارهایشان و از ترس ازدست دادن پست قادر به اعمال مدیریت صحیح نمی باشند واز طریق چشم هم چشمی و دهان بینی و در نتیجه ظلم مضاعف به معلمین و دانش آموزان شیوه ی ناثواب هر ساله ی خویش را ادامه می دهند با کلی انتقاد و زیر پا گذاشتن مسئولیتها به جای دریافت یک تجربه ی جدید برای حل این موضوع که هر سال باعث تنش برای معلم و دانش آموز می شود.

 

تی تیش معلم

خانمی با سابقه ی اندک آموزشی از مقطع راهنمایی تحت عنوان معلم تقلیلی و محکوم به خدمت در دوره ی ابتدایی روبه مدیر کرد و اظهار داشت:ببینن آقای مدیر،من حوصله ی سروکله زدن با بچه ها را ندارم،برای درس خواندن هم دو روزدرهفته میرم به شهری دیگر،فقط هم درس انشا،قرآن وهدیه ها روهم بلدم درس بدم واگرهم غیراین باشه سردرد می گیرم ومرخصی می گیرم ومدرسه نمیام!

مدیر آموزشگاه هم بعد شنیدن این حرفها رو به خانم معلم های با سابقه ی ابتدایی و شامل تقلیلی کارمی نماید و می گوید:همکاران شنیدید،اینها را اداره برای ما می فرسته وحالا به هرجهت باید جور او را بکشید.آخه نمی تونند درس بدهند پس زحمتش با شما!

جلسه با غرغر معلم های ابتدایی و ور رفتن خانم معلم راهنمایی با لاک ناخن هایش به اتمام رسید.

بعدا نوشت:انصافا در طول خدمت تنها یک مورد مدیرمشاهده کردم که در برابرازاین دست خواسته های نامعقول معلمین تی تیش مامانی ایستادگی می کرد و مجبورشان می کرد تا به انجام وظیفه به نحو احسن بپردازند اما افسوس که به یک گل بهار نمی شود و اینجا مقطع خرتوخرابتدایی و توسری خورازهمه کس و همه ی مقاطع می باشد.

حق الناس

مدیر میگه هیچ کس مثل من عمل نمی کنه که هردانش آموزی با هرمشکلی که سایرمدارس قبول نمی کنند من تومدرسه ام ثبت نام می کنم چراکه این عین حق الناسه که باید بهش عمل کرد!

یکی نیست به این مدیربه ظاهرموجه اما نابخرد بگه:تو که سر کلاس با دانش آموزان سروکله نمی زنی که جوازگور بابات در بیاد!این معلم بدبخته که باید یک سال تحصیلی تمام جوردانش آموزان استثنایی یا مشکل داررو بکشه تا شما مدیرنادان آماردانش آموزیت بره بالاتا بتونی ازمزایای حقوقیت برخوردار بشی.

اگربنا به حق الناس باشه مطمئن باش لعن و نفرینی که معلما ازاین راستا به روان پاکت نثار می سازند روزی گریبانگیرت خواهد شد.آن وقت است که باید حق الناسی که ازمعلم ها ضایع کرده ای جوابگو باشی.البته اگرواقعا به این مهم اعتقاد داشته باشی که بعید به نظر می رسه!

کیمیا

به- کیمیای بزرگ


از- زیر دستان کیمیا


سریال کیمیا از آن دست سریال های معدودی بود که به طورشگفت انگیزی به واقعیت های موجود پرداخت.هرچند که دست اندرکاران تلاش خود را برای به تصویر کشاندن واقعیتها کردند اما بازهم درنهایت تنها گوشه ای ازحقیقت ها روشن شد.

خوب است که کیمیای بزرگ بداند که با به کارگماردن کیمیاهایی ازاین دست به عنوان مدیرکه بچه ها ومعلم ها را به حال خود رها می کنند و به دنبال امورات شخصی خود هستند،در این مملکت کم نداریم.

البته موضوع را اززاویه ای دیگرهم می توان نگریست مثلا خوش به حال معلم ها چراکه کیمیای دائم السفرکه فقط به بچه داری وبه فکر ازدواج های متعدد وهیجان انگیز است وقت نمی کند که گیرهای سه پیچ وکار شکنی های معمول را در حق معلم هایش روا دارد.

به هر حال واقعیت همین است که در سریال کیمیا دیدیم.کلیه ی مدیران محترم صرفا به همه کارها مشغولند الا مدرسه و مدرسه داری وتنها موقعی سروکله شان پیدا می شود که برای دانش آموزی مشکلی خاص به وجود آید آن هم نه از سر دلسوزی بلکه فقط به خاطر اینکه مبادا این مشکل پست ومیزشان را درمعرض خطر قرار دهد.

به هر حال روایت تصویری از شرح حال مدیران مشخصا تحت عنوان کیمیا به خوبی مشخص نمود که یک مدیر می تواند هرلحظه بخواهد سوارهواپیما شود و به دنبال عشق وحالش برود وحتی ممکن است دراین راستا گرفتار تیربلا هم بشود و ماه ها به مدرسه نیاید بدون آنکه آب ازآب تکان بخورد و خللی درتعلیم و تربیت پیش بیاید.

آیا به راستی بودن یا نبودن کیمیا و کیمیا ها توفیری برای مدرسه هایشان دارد؟آیا اگرمعلمی هم بخواهد این گونه بلند پروازی ها داشته باشد برایش میسر است؟

در نهایت اینکه به کیمیای بزرگ یاد آوری می کنیم که کیمیاهایی که بر سر کارگذاشته اید همه ازهمین قماشند.اگر باور ندارید دوباره 110 قسمت این سریال وزین را مشاهده بفرمایید تا متوجه سوتی های مدیریتی از نوع واقعی بشوید.

آخرین اظهار نظر

یارو مدیردرآخرین اظهار نظربی خبرازهمه جا وازهمه ی دردها به من گفت:سال دیگه بروخودت را بازنشسته کن  و راحت شو.حالا مازیاد کار داریم وچند سال دیگر باید سرخدمت باشیم اما تو که مجبور نیستی.

نمی دانم واقعا این سخنان ازروی بی دردی ابراز شده ویا بی تفاوتی نسبت به شناخت زیر دستان.اما هرچه بود نشان از بی منطقی وراحت طلبی جناب مدیر داشت.آخرمگر زحمتی که یک معلم در طول خدمتش می کشد با پشت میز نشینی و غرزدن های شکم سیری یک مدیر قابل قیاس است.

فقط زمانی می تواند یک مدیر سنجیده سخن گوید که یا به کلاس درس برود و درس بدهد یا خدای ناکرده گرفتار آلام زیر دستانش شود تا به درک صحیحی ازمعلمی برسد. درغیر این صورت این چنین سخنان به ظاهر موجه هیچ گونه توفیری برای معلم نخواهد داشت و تنها باعث دلسردی و تنفرمی گردد.

کاش مدیران اندکی فهمیده بودند.البته این غیرممکن است چون دراین صورت هرگز به مدیریت نمی رسیدند!