از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.
از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.
مدیری ازمعلم نور
چشمی پرسید:فلانی،مگه اومدی شهر؟جواب شنید:چند سالی می شود.مدیر گفت:چه خبر،تا
الان کجا بودی؟معلم گفت:خودشون منو ازدهات آوردند شهروچند سالی هم هست که می
فرستند مدارس مختلف وماهم خدمت می کنیم.مدیر گفت:پارتی داری؟معلم
:اییییییییییییییی!مدیرگفت:امسال کجایی؟معلم:فلان جا.مدیر با تعجب:این که مدرسه ی
منه،ابلاغ کدوم پایه را داری؟معلم:قراره مدیربشم.مدیر گفت:مدیر که منم.معلم گفت:پس
مدرسه را تحویل بره.مدیر گفت:مگه کشکه!معلم گفت:آره،اینم ابلاغ!چرا تعجب می
کنی،مگه همین طوری مدیر نشدی،امشب برودرخونه ی رئیس ودمشو ببین تا یه جایی دیگه
برات ردیف کنه. فقط بجنب که اگه نری ممکنه بفرستنت سر کلاس واونوقت مجبوری تدریس
کنی و پدرت دربیاد!