آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

کرکس ها درانتظارند!

معلم ابتدایی باشی،عمل کرده باشی،در حال احتضار باشی یا روی تخت بیمارستان بال بال بزنی و نگاهت به در باشه و درست بغل بیمارستان هم همایش با حضورمسئولین آموزش و پرورش در حال جریان باشه خیلی ساده لوحی که پنداری مسئولی برای عیادت یا دلجویی پیشت بیاد.آخه اونجا محیط فرهنگی است وهمه درحال حل چالش های فرهنگی هستند ومجالی نمی یابند که به توی به اصطلاح همکارشان برسند.راستش آخه دیگه مریضی و کارایی براشون نداری!

از دید اکثر مسئولین ،معلم ابتدایی مثل یک برده ی تمام وقته که تا زمانیکه نا داشته باشی به دردشون می خوری اما همینکه رمقی نداشته باشی عین یک پارچه ی بی مصرف (گفته نشد دستمال)دورت می اندازند.این سیاست نامیمون ازابتدا در خصوص آموزگاران بینوا اجرا می شده و شایدندرتا گاهی تعدیل می شده ولی درمجموع ملاک خیلی ها همین دست کارها بوده و هست.

فقط وقتی آموزگاری فوت می کند شاید مسئولین جهت موجه جلوه دادن ظاهر قضیه به خواندن فاتحه حضوری در مجلس آن مرحوم اقدام نمایند  آن هم که اخیرامحدود شده به ارسال پلاکارد تسلیت عامه پسند و سعی می شود تحت عناوینی چون کارو جلسه از حضور فیزیکی اجتناب شود.

مشکل اصلی  و تا حدودی اخلاقی این جریان اینست که هر چند به اصطلاح آموزش و پرورش نهاد فرهنگیست و باید اخلاق مدار باشد اما در قیاس با سایر ادارات که با این مقوله حداقل به ظاهر بیگانه اند بسیارعقب افتاده تر وبی تدبیرانه تردر خصوص همکاران بیمارعمل می نماید.

در سایر سازمانها مسئولین همه جانبه به حمایت از همکاران شاغل و حتی بازنشسته تحت امرشان اقدام می کنند و علاوه برپرداخت کل هزینه ها یا بخش اعظمی از آن با درایت لازم کارمند بیمار وخانواده اش را در زمینه ی روحی ساپورت می نمایندو سعی در تسکین آلام آنان دارند ولی در آموزش و پرورش با این حجم بالای حیف و میل بیت المال در زمینه های اضافه کاریهای آنچنانی و اشتباهات وچندباره کاریهای نادرست آموزشی و پرورشی  آن هم بایدک کشیدن عنوان فرهنگی، اقدام به پشت گوش انداختن نیازمندیهای واقعی همکارشان می نمایند یا در نهایت در یک همدردی ظاهرانه و عملا ریا کارانه کار موثری انجام نمی دهند.

شاید آوردن چنین مثالی زیاد صحیح نباشد اما متاسفانه اگر شما خواننده ی بزرگوار نمونه ی دیگری ازعالم حیوانات سراغ داریدبا توجه به واقعیت موجود یاریمان کنید .در خصوص شرح آنچه گفته شد بی تعارف عملکرد ناصواب خیلی از مسئولین فرهنگی شبیه به خلق و خوی کرکس ها و لاشخورها می ماندد.کرکس آن قدر در هوا بر سر پیکر طعمه اش پرواز می نماید تا زمانیکه مطمئن شود جانی برایش نمانده،آن گاه فرود می آید و به ارتزاق می پردازد.پس یک معلم بیمار با بیماری صعب الاعلاج نباید هرگز چشم یاری از سوی مسئولین آموزش و پرورش داشته باشد بلکه فقط باید اتکایش به خدا باشد و به یاد داشته باشد که مسئولین وقتی به خود تحرک می دهند که کارازکار گذاشته باشد.

در نهایت اگرمعلم ابتدایی باشید حتما در طول خدمت بی مهری هایی ازاین دست دیده اید اما اگر مواردی خواستید ندادهید تادفتری از تبعیض ها و نابخردیها به صورت مستند برایتان ذکر نماییم البته با کمال تاسف و تاثر!   

سیستم

میگه: چون نیروی ابتدایی و آموزگارهستی و کمبود نیروهم داریم سیستم ترا آزاد نمی کنه،حالا خودت می دانی با بیماری سرطانت!البته اگه نیروی مقاطع راهنمایی یا دبیرستان بودی می تونستیم برایت کاری کنیم که کلاس نری و بری دنبال درمانت اما همانطور که گفتم سیستم آزادات نمی کنه!یا باید بری اجبارا کلاس یا اینکه تقاضای بازنشستگی یا ازکارافتادگی کنی!

وای به روزی که سیستم اداری جای عقل و شعور ،وجدان و لزوم واقع بینی رو بگیره اون وقته که اینچنین اجحاف هایی به وجود میاد یعنی اگر قرار باشه سرطانت خوب بشه شانست بخونه نیروی مقاطعی به غیرابتدایی باشی وگرنه فاتحه ات خوندست.راستی برنامه های این سیستم یک جانبه نگر،ناکامل وظالم راچه کسی برای اون سیستم معیوب نوشته آیا نبایدعقل برنامه ریزش به فکر مشکلات خاص همکاران هم می رسید؟آیا لازم نیست گاهی به عوض تکیه ی صرف بر سیستم از عقل و درایت هم استفاده بشه؟

جواب خیلی روشنه اگرآشنایی ،پارتی یا رابطه ای داشته باشی  همه چیز برایت حله حتی برنامه ریزی های سیستماتیک مرسوم.

برنامه،بخشنامه ،صف و امتیاز بندی فقط مخصوص اونایی هستش که هیچ آشنایی تو اداره ندارند.می گید نه به دور وبرتون مخصوصا در آموزش ابتدایی دقیق بشین تا گوشی دستتون بیاد چه خبره!

 

گفتگو

گفتمش:حال که راهی هستی،سوزنی شو،عامل رخنه درسد.گفت:به یقین چنین وچنان کنم.اماهردوبه خامی خیالمان واقف بودیم.تیزی سوزن کجا وزمختی بتون کجا؟رفت وحل دیواره ی سد شدوالبته عاملی برای استحکام آن!