آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

در نبود نظارت یا وجدان کاری

بهم خبر رسید به خاطراینکه آمار دانش آموزان یکی ازکلاسهای دبستانی،نزدیک خونه مون رفته بالاو ممکنه دو تا کلاس بشه وشاید که بتونم اونجا خدمت کنم و برای اینکه متهم به پارتی بازی نشوم و حقی روازکسی ضایع نکنم خیلی محترمانه و با احتیاط

رفتم پیش مسئول مقطع و جریان را گفتم.گفت:بزار ببینم اگر آمارش جور باشه ترا می فرستم اونجا.اما مگر ارباب رجوع ها می گذاشتند که آقای مسئول یک دیدی به آمارها بندازه!هر لحظه سر و کله ی یک نفر پیدا می شد و به نوعی تقاضایش را مطرح می کرد و جواب می گرفت و می رفت و همچنان نوبت به ما نمی رسید.خانمی از مقطع دبیرستان و محکوم به خدمت در ابتدایی اومد گفت:من یاد ندارم درس بدم ،منو بندازین تو یک مدرسه خلوت و درسهای آسون بهم بدین چونکه حوصله سروکله زدن با بچه ها رو ندارم!مسئول هم گفت:خیالتون راحت ،درستش می کنم و خبرتون می دم.دیگری مدیر بود و در گوشی به مسئول گفت:من فلان حانم را می خواهم تا برایم کار کند.بهش گفتند:فلانی سازماندهی شده.دوباره گفت:خوب ردیفش کنید و جایش را عوض کنید،مگه نمیشه! مسئول گفت:سخته ولی به چشم.معلم کمیسیونی اومد و گفت:فلانی دستت درد نکنه منو نزدیک خونه مون انداختی اما راستش از این مدرسه خوشم نمیاد و لطفا جام رو عوض کن.مسئول گفت:حالا امسال رو هر جوری هست تو همون مدرسه به سر بزن و یادت باشه که کمیسیون پزشکی هم مریضی شما رو تایید نکرده و ما صرفا جهت همکاری با شما راه اومدیم تا ببینیم سال آینده چه می شودکرد.

خلاصه تو اون یک ساعت که ور دست مسئول نشسته بودیم مشاهده کردیم که همه کس و با هرجورادعایی اومد وکارش درست شد و رفت پی کارشو به من هم گفته شد :امروز که دیر شد برو هفته ی دیگر بیا ،ببینم چه کاری می تونیم برایت انجام بدیم.

هفته بعد باز بغل آقای مسئول نشسته بودیم و شاهد انواع جابجایی ها،رابطه بازیها و قوم و خویش سالاری ها بودم تا آن حد که گاهی معاون اداره خودش میومد پیش مسئول مقطع و می گفت:فلانی را مدیر بزار،این خانم را معاونش کن،جای این را عوض کن ،برای فلانی ابلاغ بزن وحتی به چشم خودم دیدم که مسئول مقطع ابتدایی یکباره کلی ارباب رجوع را ول کرد و رفت تا آشنایی را شخصا جهت معرفی به رئیس حضوری همراهی نماید.

سرتون رو درد نیارم در این دو هفته که اداره می رفتم متوجه شدم سازماندهی اصلی همین رابطه بازیها است و امتیاز و امتیاز بندی و تو صف ایستادنها همه سرکاری بوده است.

اما در هفته سوم آقای مسئول رو به من کرد و گفت:همکار محترم درسته که آمار برای دو تا شدن کلاس مناسبه اما راستش چون نیرو کم داریم شما فعلا باید جای خودتان خدمت کنید تا ببینیم در آینده چه می توان کرد.به محض اینکه کلاس دو تا شد شما راخبرخواهم کرد.

اول مهر که شد متوجه شدم پرسنلی کم سابقه اما نور چشمی را فرستادند همون مدرسه ای که مدنظر من بود تا فعلا بیکار بگردد و همینکه دو تا شدن کلاس قطعی شد بفرستنش سر کلاس که البته در نهایت هم همان شد و سر من با سابقه بی کلاه ماند.