آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

آموزگار

آموزگاران بر چند قسم اند:

اول- دولتی و رسمی که حقوق معین دارند و آموزش رسمی دریافت و روانه ی سروکله زدن با بچه های مردم می شوند.اینان اکثرا در فن کلاس داری متوسط ولی از لحاظ دانش نسبت به سایرین در ارجحیت هستند. اصولا ازاین دسته معلمین به عنوان مرزحداقلی با استاندارد های لازمه ی آموزش و پرورش یاد می شود که به تعلیم و تربیت مشغولندو اگر صحبت از دیسیپلین باشد اولی تر از اینها یافت نمی شود چرا که حداقل کنکور را گذرانده اند.

دوم- حق التدریس ها،هر کدامشان بی نهایت زحمت کشیده اند ودر کمین روزی هستند تا رسمی شوند و به خواسته های دلشان جامه عمل بپوشانند.اینان معمولا چون اذیت فراوان دیده اند سعی بر گریز از ابتدایی دارند پس عمومابه تحصیل رشته های غیر ابتدایی می پردازند و به انتظار می نشینند تا شرایط مهیا گردد.قلیلی از اینان هم با چسبیدن به ادارات و مرتبطین با آن سعی بر تغییر مقطع دارند و آرام آرام هم به هدفشان خواهند رسید.

سوم- نهضتی ها،از روابط عمومی بالایی برخوردارند.به خاطر ارتباط مستقیم تر در رابطه با پیدا کردن شاگرد ،زبانشان چرب تر عمل می نماید.از حرکات و سکنات نهایت استفاده را می برند و به محض رسمی شدن به مراتب بالا مثل مدیری یا مسئول شدن در ادارات مشغول می شوند.متاسفانه دانستنی هایشان در امر آموزش پایین و از طرق آزمون خطا شکل می گیرد اما چون ظاهر را بخوبی حفظ می کنند موفق تر به نظر می آیند.در ضمن چون در طول آموزشیاری بسیار دست پایین گرفته می شوند بعدها سعی می کنند تا با به دست گرفتن سکنان اداره ی جایی، به نوعی فرافکنی ها را انجام دهند.مزیت این گروه اینست که در تغییر مقطع ازاولویتهای ویژه ای برخوردارند و به محض دریافت هر نوع مدرکی ،تغییر مقطع یا به نوعی تغییر  مسیرزندگی می یابند.

وجه اشتراک هر سه گروه اینست که آرزوبه دل رفتن به مقاطع دیگر هستند مگر ابتدایی و اگر غیر این وانمود کنند یا ناتوانند یا به صورت استثنا و فرض محال ممکن علاقمندند که خیلی دور از ذهن می نماید.

چهارم- آموزگارانی هستند که ذاتا به خاطر عدم توانایی در تدریس،راحت طلبی،فرسنگها فاصله داشتن از تعلیم و تربیت ،کاهلی و داشتن نوعی حس تملق ذاتی و خود بزرگ بینی مدیر می شوند و اینچنین وانمود که اصولا مدیرآفریده شده اند .اینان مصیبتند برای آموزش و پرورش و در فلسفه ی بودشان با آنچه تعریف مدیریت در سطح جهانی ارائه داده کاملا بیگانه هستند و بی تعارف اعم مشکلات آموزش و پرورش ما از همین افراد ناشی گردیده است که متاسفانه ساعت به ساعت هم حادتر می شود.یکی هم تو این وزارت گسترده تعلیم و تربیت پیدا نمی شود که از اینان بپرسد چرا با این همه نقصان سرپرست  و متولی آموزش شده اند!؟

پنجم- معلمین پرورشی که در دریافت مزایا و راحت خدمت کردن کم از مدیران نمی آیند.دردرجه اهمیت اینان فقط  ذکر شود چون چند سالی و به طور اتفاقی از نظام آموزش و پرورش حذف گردیدند هیگونه خللی در تربیت ایجاد نشد و آب از آب تکان نخورد.به دیگر سخن بودن و نبودنشان فرقی نکرد و نمی کند.اما اینک اینان پای ثابتی در آموزشگاهها هستند آن هم با سمتهایی مثل معاونت و مزایای آنچنانی ،این دوستان اگر بتوانند در طول خدمت نه چندان سخت خود بین گفتار و نحوه ی اعمالشان هماهنگی و موازنه ی واقعی ایجاد نمایند بزرگترین خدمت را به خود و خلق خدا کرده اند.0این قشر از معلمین سابقا در تدریس دروس مذهبی و دینی دستی داشتند اما در حال حاضر به بهانه هایی مثل مشغولیات با تراکم بالا از زیر همین اندک تدریس هم شانه خالی می کنند.

در چند سال اخیر به علت تحولات غیر قابل پیش بینی و عجیب ولی واقعی مرزبین این معلمین به هر دلیل شکسته شده و ملاک فقط و فقط کسب مراتب بالا و مزایای والاتر می باشد و عملا خبری از اهداف عالیه ی تعلیم و تربیت نیست که نیست.

در ضمن به علت طولانی شدن بحث، صحبتی از خرده معلمین حاشیه ای مثل معلم بهداشت،معلم جانشین ،معلم واقعی و آرمانی و ...به میان نیامد که خود جای بحث جداگانه ای می طلبد.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد