آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

آدم نخستین

از همان بدو خلقت که غار نشینان اشکال بر در و دیوار می تراشیدند ،ضرورت وجود آدم نخستینـــــی به نام معلم ابتدایی احساس گردید.

مدیر

فقط با یک حساب سر انگشتی متوجه می شوی اگر خواسته باشی خودت را از گچ خوردن سر کلاس،دوری از مشکلات محیط کار،عقده گشایی در زمینه ی محدویتهای زندگی،کسب در آمد بیشتر و از همه مهمتر دستور دادن بی آنکه به خودت کمترین زحمت را بدهی بهره نمایی کنی ؛کافیه مدیر شوی.

در مرحله ی دوم می بایست هم غمت وصل کردن خودت به فرادستان باشدپس چنانچه پیگیر شوی و نقطه ی اتصالی از قبیل هم ولایتی بودن،قوم و خویش بازی،پیدا کردن رگ و ریشه ای در روستای محل تولد آقای بالا دست پیدا کردی که هیچ و گرنه راه دوم یعنی بره شدن و مطیع بی چون و چرا شدن به همراه چندین مورد زیر اب زنی هم قطاران می تواند موثر واقع شود.

اما بالاخره یک روز یا ترجیحا یک شب که دیدش کمتر است ،سر بزیر و مودب به همراه اونی که معرف بوده به نزد آقا بالا سر می روی و هر چه که می گویند جواب می دهی : بله قربان ،چشم قربان و بدین گونه است که یک مدیر متولد می شود!بدون هیچ سابقه و درایتی و صرفا بر اساس رابطه سالاری!

ناگفته نماند که اعمال بعد از مدیر شدن هم بایستی دقیقا انجام شود تا تضمینی برای بقای پست باشد.کافیست از فردای مدیر شدن سر زبونها بندازی که آقا خونه نشسته بودیم که رئیس زنگ زد و ازم درخواست کرد که بیام مدیر بشم و هر چه گفتم تمی خوام!جواب داد:فقط تو می توانی و فقط آموزش و پرورش تو را کم داره تا به بالندگی برسه!منم ناچارا قبول کردم و مدیر شدم.

فاز دوم مدیریت هم که واویلاست:سخت گیری نسبت به معلمان،ظاهر سازی به شدید ترین حالت ممکن،چپ و راست خود را به رخ بالا دستان کشیدن و پاچه خوری و...                                                                

این فاز مدیریت معمولا تا زمانی طول می کشد که مدیر احساس نماید جاپای خود را محکم نموده و می تواند هر کاری که دلش خواست بکند.البته در طی این بازه ی زمانی که مدیر اصطلاحا رام می شود ،دانش آموزان و معلمین بیشترین آسیب را می بینند.

فاز سوم مدیریت:روتیــــن شدن امور و کسب تجارب نامیمون از سوی مدیر می باشــد.در این مرحله  مدیر آسانتر می تواند اقدام به استثمار زیر دستان نماید و ترجیحا با بلوف و وعده می تواند به ترویج چاپلوس و جاسوس پروری روال امور را پیش برد.

از نظر خیل معلمین مدیرانی که سال اول مدیریتشان را می گذرانند به دو دسته تقسیم می شوند:یا مدیرانی هستند که سر از هیچی در نمی آورند و روزمرگی و در جا زدن را در پیش می گیرند یا مدیرانی هستند که سال اولی خوانده می شوند و به شدت محافظه کار ،ترسو،جاه طلب و متظاهر هستند.امکان ندارد مدیری در سال اول مدیریتش بتواند مدیر موجه ای باشد چرا که از راه ناموجه به سمت رسیده و هیچی بارش نیست!

استثنا:به صورت فرض محال و بسیار نادر ممکن است موردی از دست خارج شود که در آشفته بازار مدیر بازی و با توکل به چرخ کائنات مدیری یافت شود که در سال اول مدیریتش از یک خانواده ی با اصل و نسب، مدنی و با شخصیت و موقر باشد اما هر چند که تصورش هم مزاح به نظر می رسد ولی به یاد داشته باشیم به یک گل بهار نمی آید!

پی نوشت:در کل این بحث اصلا از تجربه،تحصیلات تخصصی ،کارآمدی و استقلال اندیشه،تصمیم گیری بجا مدیران سخنی به میان  نیامد چرا که مجال یا لزومی احساس نگردید!!؟  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد