این فرهنگی بیمار که رفتاری بسیار مودبانه داشت طی چند مرحله برخورد موجه با نحوه ی عملکرد ناصحیح معاون و شاکی شدن از او به مدیرآموزشگاه سرانجام ناچار به تهدید مستقیم معاون شد و از او خواست کاری به کار او نداشته باشد وگرنه پشیمان خواهد شد.
اما از آنجا که این تذکرات تغییری در رویه ی معاون ایجاد نکرد سرانجام یک روز که معاون گیر ناجوری به این بنده خدا داد این فرهنگی بیمار هم با اتکا به زور خود معاون را در دفتر مدرسه ودرحضور سایر معلمین مانند گوسفند بر زمین زد وبرروی سینه اش نشست و حالا بزن کی نزن.
خلاصه با وساطت سایرین معاون زخمی و خاکی خلاصی یافت و برای شکایت ماجرا به اداره رفت.وقتی از اداره برای پیگیری ماجرا آمدند همه ی معلمین بس که از رفتار این معاون پر رو ناخرسند بودند اقدام به پشتیبانی بجا از فرهنگی بیمار کردند و نتیجه این شد که همکار بیمارمان تبرئه و آن معاون بی خرد هم برای همیشه با پست معاونت و آن مدرسه خداحافظی کرد.
سلام
خوبی؟
عجب حکایتی
یه زمانی تصمیم گرفتم خودمو به دیوانگی بزنم تا بتونم انتقالی بگیرم
شاید اینکارو میکردم به نفعم بود
دوست عزیز دیوانگی که چه عرض کنیم !می شناسیم افرادی را که مدعی بودند که داریم می میریم ولی کسی با انتقالی آنان موافقت ننمود و این بندگان خدا هم به دیار باقی شتافتند آنهم نه بر اثر بیماری بلکه تصادف!