امروز که اداره بودم یکی ازمسئولین بهم گفت:فلانی شماره حسابت رو بده تا یه پولی واریز کنم بعدش توهم ازحسابت برداشت کن و بهم برگردون.گفتم:این چه کاریه؟آخه به حساب خودت واریزکن.گفت:این اضافه کاریهای اداره اس که هرچند مال خودمونه اما نمی تونیم مستقیم برداشت کنیم!دست آخر شماره حسابم را دادم واونا هم فلان تومان به حسابم ریختند.
منم از فرصت استفاده کردم وباپول باد آورده، تمام خرید های مدرسه را انجام دادم وبدیهی ها رو صاف کردم.روز بعد هم تمام فاکتورها را به اداره بردم و تحویل دادم.این بار اونا هر چی پیله کردند نوبت من بود که بی اعتنایی کنم.
نتیجه اخلاقی اینکه:خدا می داند چه پولها،اضافه کاریها و اعتبارات فراوانی که در ادارات سرگردانند و چه کمبودها که می تواند با یک مدیریت صحیح مرتفع گردد!
به هرحال بعد ازاین همه گچ خوردن و متحمل دشواریهای گوناگون شدن یا بعد ازیک عمرپشت میز نشینی و دستوردادن به این و اون و یا ای همکاراداری که سی سال تمام در اداره خدمت کرده ای واصلا شکل حکم کارگزینی به خود گرفته ای بسه دیگه!ول کن ،بازنشسته شده ای!چرا این حس مسولیت پذیری را بی خیال نمی شوی و آن را به دیگران وانمی گذاری.اگه برای جنبه ی مالی موضوع است که مطمئن باش تو که در طول سی سال پولی جمع نکرده ای در این چند سال هم مالی نیستی پس مسئولیت را بده به خیل نیروهای جوان که این روزها ازشدت بیکاری بی تاب شده اند.
حال که بخشنامه ای نیست تازحمت این عزیزان بازنشسته را ازسرآموزش و پرورش کم نماید بالاخره وجدانی هست که بفهماند آی همکارفرهنگی کتابها، روش تدریس ها عوض شده و به شیوه قدیم پرداختن یعنی در جا زدن. بالاخره استفاده از همکاران معلم بازنشسته به نوعی باری به هر جهت بودن است اما تو که یه عمررئیس،مدیرو پشت میز نشین بوده ای و روزی هم که جیک جیک مستون بود نارضایتی همکاران،دانش آموزان هم پشت سرت داشتی، تو دیگه چرا!؟مگه بایستی تا آخرین لحظه ی حیات چهاردسته چسبید به میز.اجازه بده که نیروهای جدید جایت را بگیرند تا هر چه زودتر روند اصلاح و مرتفع شدن اشکالات سامان بگیرد.
طرف سه سال است که با سی و دو سال سابقه بازنشسته شده اما هنوز ول کن آموزش و پرورش نیست و تازه حالا شده رئیس مجتمع!حتی نیاز به اندکی تفحص هم نیست که بدانیدپشتوانه ریاست این شخص وابستگی به این و اون وعدم شایسته سالاری بوده و جالب اینه که حتی پارتی ها و پشتوانه های کذائیش هم یابی خیال شده اند یاخدا دستشان را ازدنیا کوتاه کرده اما خود این فرد بی خیال نمی شود.این همه کار در این دنیا ریخته ،اصلا برو لنگ های مبارک رو بنداز روی هم و کرایه های خونه ها،مغازه ها و سود سپرده های بانکیت را بگیر اما جان مادرت ول کن این آموزش و پرورش رو!
پی نوشت:با همه ی احترامی که برای همکاران بازنشسته بابت تجارب و قدردانی از زحماتشان قائلیم اما باور بفرمائید که بعضی از همین عزیزان شورش را در آورده اند و حتی تن به مصلحت روزگار نمی دهند و به کارهایی می پردازند که حتی شئونات شغلی را هم به زیر سئوال می برند!آخه بعد از بازنشستگی؛ اظهار نظر در خصوص ارزشیابی همکاران شاغل،ساعتها تدریس درقالب معلمی مستبد وعاری ازاحساسات فقط برای یکصد هزار تومان پول،خواهش و تمنای بی حد برای واگذاری منصبی ناچیز و متاسفانه زیر آب زدن در عالم پیری و معرگیری شایسته و برازنده ی شغل انبیا نیست!
باورت نمیشه،همین اول سالی برای مدیرت جان جان بکن،از لحاظ تدریس هم یک کلمه درس نده فقط ظاهررا حفظ کن،چپ و راست بله قربان گوی رئیس باش،دروغ حساب شده وشیرین بگووزیرپای همکارانت روهم خالی کن!البته چند باری هم باید جانفشانی کنی وتا درخونه رئیس بری وسرکیسه روبه عناوین گوناگون شل کنی!شک نکن جواب میده و برجستگی شامل حالت میشه،به همین سادگی.زیرکی می گفت:چیه خودت روعلاف کلاس،گچ خوردن و سرو کله زدن با بچه های مردم می کنی بیاعوض این کار چند ماهی دم مدیرا روببین وبارت را ببند.طرف می گفت:این مدیرا که عقل درست و حسابی ندارند و زود جو گیرمی شوند پس باید از همین نقطه ضعفشون استفاده کنی ونمره ارزشیابی رو ازشون بقاپی.می گفت:اکثرمدیرا آدمای ضعیف النفس،تنبل و وابسته به دیگرانند پس چرا ماازاین موارد به سود خودمان اسفاده نکنیم!!!باور نکردنی بود اما می گفت:یه سال یکی از همکاران خودش روتو کلاس از تن و پیرهن در آورد و حتی قبولی تیز هوشان داد و انصافا از جان برای شاگردانش مایه گذاشت اما عوضش من یک دفعه ماشین آقای مدیر را بردم و دادم براش کلرش را تعمیر کردند و چند باری هم بچه اش را تا مدرسه اش رسوندم ودر طول سال هم حال کلاس رفتن نداشتم اما آخر سالی آقای مدیر سخاوت به خرج داد و خر شد نمره ی ارزشیابی را به من داد و اونوقت می خواست بیایی ببینی چه چیک و پیکی ازدیگرهمکاران بلند شد!
پی نوشت:راستش استدلال این بنده خدا که جای خود دارد ولی حداقل درمورد خصوصیات مدیران باهاش موافقم و کاملا صحیح است.
عیب نداره سال دیگه عوض درس دادن و گچ خوردن یا دستمال کش میزمدیر می شم،اگه نشد اصلا صیغه اش می شم و اگر بازم جواب نداد شناسنامه ام را همنام روستای مدیرمی کنم و یه جورایی قوم و خویشش می شم و سرانجام نفر اول ارزشیابی می شم!
اگرروزی دیدید که آموزگاری رامستقیم از کلاس درس آوردند ووزیرش کردند برای پنجاه سال بعد ازنصبش منتظرتغییروتحولات مثبت درآموزش و پرورش باشید.چنین وزیری که برخاسته از جنس معلمان ورنج آموزش کشیده باشدحتما قانون بازنشستگی افتخاری با بیست سال سابقه برای معلمان دوران ابتدایی با کلیه ی مزایا را برقرارخواهد کرد و تعطیلی پنج شنبه ها را مختص مقطع ابتدایی خواهد نمودچرا که می داند مصایب و مشکلاتی که یک آموزگار متحمل می شود قابل قیاس با سایرهمکارانش درمقاطع دیگر نیست درغیراین صورت همان به که سرپرست داشته باشیم تا وزیر چرا که هیچ گونه تفاوتی برای آموزگاران نمی کند که چه کسی وچه زمانی وزیر شود.اگربا این نظر مخالفید یک نظر سنجی بگذارید با این عنوان:اگر الان به جزآموزگاری سمتی نداریدآیا برایتان فرق می کند چه کسی وزیر شود؟